آقای دکتر «احمد پاکتچی» در جلسه هفتم کارگاه آموزشی شیوههای دانشنامهنویسی در جهت ساماندهی به دادهها که در جلسات گذشته گفته شد، نمونههایی از یادداشتهای خود را در گذشته که بر اساس این شیوه انجام شده بود به رؤیت حاضران در جلسه رساند که مشروح آن در ادامه می آید.
ساماندهی به دادهها
(تجهیز یا غنیسازی دادهها)
این مطلب که چگونه میشود از دادهها استفاده کرد و یک سری مطالب جدید از آنها بیرون کشید، احتیاج به ساماندهی خاص این دادهها دارد.
قصد دارم توجه دوستان را به این مطلب جلب کنم که ما خودمان این اصول را همیشه رعایت میکنیم و اگر اینگونه نباشد خیلی از دستاوردها به دست نمیآید. این اصول، اختصاص به عصر دیجیتال نیز ندارد و در زمان گذشته نیز مجبور بودیم این روال را طی کنیم.
برای اینکه بدانید در آن دوره نیز این روشها بوده است، بخشی از تصویر دفترهای خودم را آوردهام.
عنوان:
سیستم اطلاعات عمومی
دفتر نخست
آغاز طرح 71/7/1
هرچند این اطلاعات مربوط به قبل از سال 71 است ولی در این سال تصمیم گرفتم منظم کنم.
نمونه اول: مقاله ابوالصلاح حلبی
این کار مربوط به مقاله «ابوالصلاح حلبی» است. اولین چیزی که به آن برخورد کردم نام «تقی» بود. امروزه برای ما عادی است که فردی چنین نامی داشته باشد ولی در گذشته رایج نبوده است. برای من سؤال بود که ممکن است این نام، محرف باشد یا اینکه قابل دفاع باشد؛ بنابراین لازم بود که در مورد نام او تحقیق کنم. در این صفحه میبینید که در مورد نام او تحقیق کردهام.
از طرف دیگر، برای من مهم بود که اختلافات در ضبط نام او را ذکر کنم؛ حتی نسخههای مختلف «رجال ابن داوود» چاپ نجف، نسخههای بدل را مدنظر قراردادم و استخراج کردم. وقتی این اطلاعات کنار یکدیگر قرار میگیرند انسان میتواند تصمیم درست بگیرد که ضبط نام «تقی» چقدر درست است؟ و در میان متقدمین چقدر نام «تقی» داریم؟
گاهی ممکن است در برخی موارد اشتباهاتی رخ بدهد. یکی از اولین مقالههای من برای دایره المعارف مقاله «ابن بزاز» بود. نام او را «توکلی بن احمد» ضبط کردهاند. این اسم نامأنوس است ولی غالباً محققین، بدون تردید، آن را بهعنوان اسم تلقی کردهاند. در مطالعهای معلوم شد این کلمه، لقب او و به معنای پرمو بوده است.
راهی که داشتم این بود که مجموعه اطلاعات در مورد اسم ابوالصلاح و همچنین کسانی که نام «تقی» را داشتهاند بررسی کنم. بررسی کردم که «تقی» بهعنوان لقب برای چه کسانی بهکاربرده شده است؟ البته غیر از امام جواد (ع) و امام حسن عسکری (ع) و امام زمان (عج) که این لقب در مورد آنها نیز بکار رفته است. حتی بررسی کردم که چه کسانی لقب «تقی الدین» داشتهاند. همه اینها برای یافتن اصل نام «تقی» است و ممکن است خواننده هرگز متوجه این مسئله نشود.
سؤال: این سؤال چطور به ذهن شما میرسد که «تقی» معمولاً اسم نیست و لقب است؟ این مربوط به انبوه اطلاعات شما است؟
این مقاله مربوط به سال 1369 است که 27 ساله بودم و انبوه داشتهای در کار نبوده است. ولی یکچیزی که همیشه به دوستان عرض میکنم خودم را مصداق آیه شریفه «فی قلوبهم مرض» میدانم و توصیه میکنم که همهچیز جای شک کردن دارد و بهراحتی نباید از چیزی بهعنوان امر مسلم عبور کرد. نویسنده باید احتمال دهد که ممکن است مشکلی در این زمینه باشد. هرچند بعدازاین بحث روشن شد که واقعاً نامش «تقی» است و فایدهای برای من نداشت. اعتراف میکنم که دو سال قبل از نوشتن مقاله «ابوالصلاح»، مقاله «ابن بزاز» را درگیر بودم و تجربهاین مسئله را داشتم.
سؤال: در مقالات اهلبیتی (ع) با القاب و اسامی بسیاری مواجه هستیم. یک امام سیزده لقب دارد و نمیدانیم این لقبها چه زمانی گفتهشده است؟ و استناد تاریخی هم داشته است یا نه؟ یعنی در زمان امام جواد (ع) به ایشان «تقی» میگفتهاند یا نه؟
در مورد برخی لقبهای مشهور مانند لقب «صادق» برای امام ششم دقیقاً میتوان یک کار انگاره تاریخی انجام داد. اینکه همه امامان (ع) «صادق» بودهاند تردیدی نیست ولی اینکه چرا به ایشان «صادق» گفتهاند باید تحقیق کاملی انجام شود. درجایی مانند دانشنامه اهلبیت جا دارد که این القاب موردبررسی قرار گیرد.
گاهی اختلاف مذهبی سبب اختلاف لقب میشود؛ مثلاً کاربرد کلمه «زکی» در مورد امام حسن عسکری (ع) رواج خود را ازدستداده است و ما میبینیم که تنها گروه خاصی در مورد ایشان بکار میبردهاند.
نمونه دوم: مقاله ابن مهران
مثلاً مقاله ابن مهران در مورد یکی از مقریان بود که در قرن چهارم در نیشابور زندگی میکرد. برای اینکه بدانم در مورد چه کسی کار میکنم مجبور بودم یک سری اطلاعات را استخراج کنم ولی این اطلاعات در مقاله نمیآید و فقط به من اجازه کنترل میدهد.
در اینجا مشایخ او استخراجشده است و اینکه از کجا و چه شهری استفاده علمی کرده است. اگر سال وفاتشان بهصورت تقریبی قابل تعیین کردن بوده ذکر کردهام و اگر سال وفات پیدا نشده است ننوشتهام. کلمه «ط» نیز به معنای «المبسوط» است و عدد جلوی آن صفحه است.
گاهی اوقات مشایخی وجود داشتند که در «المبسوط» نام نمیبرد ولی «اندرابی» مهمترین شاگرد او از آنها نام میبرد. از کل این مشایخ تنها از 5 یا 6 نفر نامبرده میشود ولی برای اینکه بتوانم مسیر را تعیین کنم باید تمام مشایخ ایشان را میشناختم.
همین کار را در مورد شاگردان ایشان انجام میدهم و بررسی میکنم که چه کسانی از او روایت حدیثی یا قرائی داشتهاند. در اینجا فهرست کسانی را میبینید که از ابن مهران حدیث نقل کردهاند.
به کتاب «الغایه» او مراجعه کردهام که چه کسانی از او روایت نقل کردهاند. در این عکسها طرق روایت کتاب «الغایه» را درآوردهام.
توجه کنید که اینها در مقاله نمیآید ولی به من اجازه کنترل مباحث میدهد.
این قسمتی بود از یادداشتهای سیستماتیک مقاله ابن مهران بود. این مقاله مربوط به سال 1368 است که هنوز ابزارهایی مانند رایانه و اینترنت در دسترس نبود. میخواهم شما را متقاعد کنم که راه دیگری برای این کار نمیشناسم. همیشه انسان دچار اشتباه میشود و نمیخواهم بگویم در مقالات بنده اشتباه پیدا نمیشود ولی انسان باید تلاش خود را بکند تا اشتباهات او به حداقل برسد.
اگر مقاله «ابنبابویه» را دیده باشید عین همین کار را انجام دادهایم؛ یعنی تمام استماعات ابنبابویه بر اساس زمان و مکان و حتی «قصص الانبیا» راوندی را گردآوری و بر اساس تاریخ و مکان مرتب کردهام تا بتوانم حدس بزنم ابنبابویه در مسیر زندگیاش در چه تاریخی کجا بوده است؟ مثلاً اگر گفته میشود در سال 355 در بغداد نزد فلانی درس خوانده است میتوانم بگویم این عدد اشتباه است و تاریخ غلط ثبت شده است.
ولی وقتی هیچ اطلاعاتی پیش روی من نیست هر مطلبی در منابع نوشته شود مجبورم اعتماد کنم و بیاورم. زمانی میتوانم راهبری کار را در مقاله به دست بگیرم که دقیقاً بدانم در چه مسیری حرکت میکنم؟
نمونه سوم: مطالعه آماری بر روی منابع فقه ابوحنیفه
مجموع یادداشتهای من تقریباً حدود صد صفحه است. در مقاله ابوحنیفه در یک پاراگراف میخوانید که ابن سعد میگوید: «علمای کوفه تحت تأثیر سه صحابی بودند: علی (ع)، ابن مسعود و عمر بن خطاب.» این مطلب را میتوانید در «طبقات» ببینید.
قاعدتاً انسان فکر میکند که در این مسیر باید بگردیم که ابوحنیفه در مذهب خودش تحت تأثیر چه کسانی بوده است؟ ابن سعد میگوید: «تابعینی هستند که مسعودی علوی، برخی مسعودی عمری، برخی علوی عمری، برخی علوی مسعودی عمری و عدهای فقط تحت تأثیر تعالیم یک نفر هستند.» ولی برای من که در عصر اتباع تابعین با فردی مانند ابوحنیفه مواجه هستم مهم است که بدانم افکار او تحت تأثیر کدام صحابه است.
میخواهم بررسی کنم که میزان بهرهگیری او از روایات و نظرات صحابه بر اساس «جامع مسانید ابی حنیفه» از خوارزمی در چه حدی بوده است؟ اگر مفروض این باشد که این کتاب مسانید ابوحنیفه را بررسی میکند ببینم کل اطلاعاتی که آورده است به کدام صحابه برمیگردد؟
آنچه میبینید به ترتیب عدد بوده است.
در بین این اخبار 123 مورد از ابن مسعود است. 93 روایت از عبدالله بن عمر است که ادامه تفکر پدرش قلمداد میکنیم و 77 از خود عمر است که اگر آن دو را جمع کنیم عدد قابلتوجهی میشود و تنها 43 روایت از امام علی (ع) نقل کرده است.
اما شواهدی دیگری را داشتیم که از آن استفاده کردیم و وقتی در کنار آمار مذکور میگذارم نشان میدهد ابوحنیفه بیش از همه تحت تأثیر ابن مسعود و امام علی (ع) بوده است ولی چرا آماری که داریم در این کتاب میبینیم سهم روایتهای عمر بیشتر است؟ این مسئله نشان میدهد که حنفیها در طول زمان تا جایی که بخواهند برای ابوحنیفه مسانید بنویسند سعی کردهاند سهم عمر را افزایش دهند و سهم امام علی (ع) و ابن مسعود کاهش یابد.
فقط بهعنوان یک شاهد توجه شما را به کتاب «اختلاف علی و ابن مسعود» نوشته «قاضی ابو یوسف» شاگرد ابوحنیفه جلب کنم که تلاش میکند نشان دهد «فقه ابوحنیفه» همان «فقه امام علی (ع) و ابن مسعود» است. این یکی از شواهد روشنی بود که به من تحمیل میکرد که حساب ابوحنیفه را از حنفیه جدا کنم.
سؤال: سطور سفید در اینجا کجاست؟ مثلاً جایگاه خلیفه دوم در میان اهل سنت زمان عباسیان دچار تحولاتی شده است؟
در دورههای بعدی نیز اتفاقاتی افتاده است که سبب شده ورق برگردد.
سؤال: بههرحال نمیتوانید نقل ابوحنیفه از عمر را رد کنید و قاضی ابو یوسف چیزی دراینباره نمیگوید.
در اینکه ابوحنیفه بهعنوان عالم غیر شیعی از غیر اهلبیت (ع) نقل کرده است تردیدی نیست. غیر از کتاب ابو یوسف شواهدی از کتاب خود ابوحنیفه سراغ دارم که نشان میدهد از نظرات ابن مسعود و امام علی (ع) استفاده کرده است.
این مطالبی که ذکر کردم در مقاله «ابوحنیفه» هیچ بازتابی نداشت و در این مورد هیچ صحبتی نکردم و تنها به من دید داد.
سؤال: با این نگاه نوشتن مقاله برای امامان معصوم چند سال وقت میبرد.
بنده برای نوشتن مقاله امام حسن عسکری (ع) 600 صفحه جمعآوری کردهام. به نظر میرسد باید این موارد بهصورت جداگانه منتشر شود. مقاله امام صادق (ع) یک سال و سه ماه تمام وقت برد.
در مطلب بعدی، تمام مواردی که به ابوحنیفه ارجاء نسبت داده شده است را بررسی کردم و نگاه کردم که در بین استادان و شاگردان ابوحنیفه چه کسانی مرجی بوده است؟
برای فهم بهتر مطلب، در اینجا فهرست مناظرات کلامی ابوحنیفه را آوردهام که با چه کسانی مناظره کرده است.
سؤال: در آن زمانی که عصر دیجیتال نبوده است چطور این کارها را انجام دادهاید؟
در یک مقطعی به یک موضوع علاقهمند میشوم و آن را رها نمیکنم تا زمانی که مطمئن شوم فهمیدهام. در یک زمانی حدوداً سال 64 موضوع اباضیه برای من مهم شد. به هر شکلی آثاری از اینها وجود داشت را پیدا میکردم و در برنامه مطالعاتی خودم میگنجاندم. فیشبرداری صورت گرفت و همه آنها الآن موجود است. هر چیزی که فکر کنید بشود در آن زاویهای از تراث اسلامی پیدا کرد.
از طریق جستجو بسیاری از اطلاعات قابل جستجو نیست و افرادی که با این کار با کتابها آشنا میشوند شناخت آنها سطحی است و با اهداف، باب بندی و تفاوت آن با کتابهای دیگر آشنا نمیشود. این برای محققین خطر بسیار بزرگی است. امکانات رایانهای فقط به درد جستجو میخورد و اطلاعات بیشتری نخواهد داد.
سؤال: کسی که مدخلی را به او پیشنهاد میدهند باید اطلاعات قبلی داشته باشد؟
این کار سهل ممتنع است. وقتی میخوانم که ابوحنیفه با امام صادق (ع) مناظراتی داشته است. این سؤال در ذهن من مطرح میشود که اصلاً ابوحنیفه اهل مناظره بوده است؟ برخی آدمها اصلاً حوصله مناظره ندارند و برخی عاشق مناظرهاند. اگر اهل مناظره است در چه زمینههایی مناظره کرده است؟ فرض کنید تا اینجا هیچ تجربهای ندارم.
نویسنده میداند در این مورد باید به کتابهایی مانند «احتجاج طبرسی» یا کتاب «احتجاجات» موجود در کتاب «بحارالانوار» مراجعه کند. این یک قسمتی از کار من را پیش میبرد. برخی از این منابع را اگر مستقیم هم مراجعه نمیکردم از طریق دنبال کردن مأخذهای «بحارالانوار» نیز پیدا میکردم.
طبیعی است که بخشی از کار برمیگردد به مطالعه قبلی و یادداشتهایی که در گذشته داشته است ولی میتوان گفت که حدوداً هشتاد درصد این کار را میتوان به این شیوه انجام داد.
اینکه ابوحنیفه با چه کسانی مناظره داشته و در چه موضوعاتی بوده است دو فایده دارد:
1- درک بهتر از فضای مناظراتی ابوحنیفه؛
2- تحلیل افکار او.
بنابراین دستهبندی کردم و سعی کردم مأخذ هرکدام را جلویش بنویسد.
سؤال: در آن زمانی که عصر دیجیتال نبوده است چطور این کارها را انجام دادهاید؟
در یک مقطعی به یک موضوع علاقهمند میشوم و آن را رها نمیکنم تا زمانی که مطمئن شوم فهمیدهام. در یک زمانی حدوداً سال 64 موضوع اباضیه برای من مهم شد. به هر شکلی آثاری از اینها وجود داشت را پیدا میکردم و در برنامه مطالعاتی خودم میگنجاندم. فیشبرداری صورت گرفت و همه آنها الآن موجود است. هر چیزی که فکر کنید بشود در آن زاویهای از تراث اسلامی پیدا کرد.
از طریق جستجو بسیاری از اطلاعات قابل جستجو نیست و افرادی که با این کار با کتابها آشنا میشوند شناخت آنها سطحی است و با اهداف، باب بندی و تفاوت آن با کتابهای دیگر آشنا نمیشود. این برای محققین خطر بسیار بزرگی است. امکانات رایانهای فقط به درد جستجو میخورد و اطلاعات بیشتری نخواهد داد.
سؤال: کسی که مدخلی را به او پیشنهاد میدهند باید اطلاعات قبلی داشته باشد؟
این کار سهل ممتنع است. وقتی میخوانم که ابوحنیفه با امام صادق (ع) مناظراتی داشته است. این سؤال در ذهن من مطرح میشود که اصلاً ابوحنیفه اهل مناظره بوده است؟ برخی آدمها اصلاً حوصله مناظره ندارند و برخی عاشق مناظرهاند. اگر اهل مناظره است در چه زمینههایی مناظره کرده است؟ فرض کنید تا اینجا هیچ تجربهای ندارم.
نویسنده میداند در این مورد باید به کتابهایی مانند «احتجاج طبرسی» یا کتاب «احتجاجات» موجود در کتاب «بحارالانوار» مراجعه کند. این یک قسمتی از کار من را پیش میبرد. برخی از این منابع را اگر مستقیم هم مراجعه نمیکردم از طریق دنبال کردن مأخذهای «بحارالانوار» نیز پیدا میکردم.
طبیعی است که بخشی از کار برمیگردد به مطالعه قبلی و یادداشتهایی که در گذشته داشته است ولی میتوان گفت که حدوداً هشتاد درصد این کار را میتوان به این شیوه انجام داد.
اینکه ابوحنیفه با چه کسانی مناظره داشته و در چه موضوعاتی بوده است دو فایده دارد:
1- درک بهتر از فضای مناظراتی ابوحنیفه؛
2- تحلیل افکار او.
بنابراین دستهبندی کردم و سعی کردم مأخذ هرکدام را جلویش بنویسد.
در مورد معتزله، بسیار طبیعی بود که فکر کنم در «فضل الاعتزال» قاضی عبدالجبار میتوانم مطلبی در این زمینه را پیدا کنم. کسی که حتی یادداشتهای مفصلی نداشته باشد میتواند بفهمد که این کتاب دایره المعارف خوبی برای مناظرات است.
به بعضی از منابع دیگر خودبهخود در بررسی مطالب مربوط به ابوحنیفه برخورد کردم؛ مثلاً کتابی به او منسوب است بنام «الوصیه». بر این کتاب شروحی نوشته شده است و من مجبور بودم این شروح را بخوانم؛ مثلاً «شرح الوصیه» ملاحسین رومی اشاره میشود به مناظره یک متکلم معتزلی با ابوحنیفه. یا شرحی بر فقه الاکبر توسط فردی منسوب به ابومنصور ماتریدی نوشته شده است که اشاره به مناظره فردی دهری میشود.
در بخش دیگر به مناظرات فقهی ابوحنیفه برمیخوریم.
برخی از این منابع در مسیر مطالعاتی به دست میآیند. برخی کتابها نیز در مظان آن نیست؛ مثلاً کتاب «البصائر و الذخایر» ابوحیان هیچ ارتباطی به مناظرات فقهی ابوحنیفه ندارد ولی این مسئله به مطالعات قبلی بنده برمیگردد. این کتاب کتابی بود که برای خودم با همان سیستم یادداشتبرداری کرده بودم و از آن یادداشتبرداری کردم.
بنابراین سه سنخ ارجاع داریم:
1- ارجاعاتی که مستقیماً به موضوع مناظرات ابوحنیفه اشاره دارد؛
2- ارجاعاتی که در مظان هستند؛
3- ارجاعاتی که به مطالعات نویسنده مربوط هستند.
یک نویسنده تازهکار در دو مورد اول میتواند موفق عمل کند و تنها مورد سوم است که مطالعات شخصی او برمیگردد.
سؤال: مناظرات و شخصیت ابوحنیفه در منابع شیعی دستکم گرفته شده است. خیلی از اینها ممکن است منسوب به حضرات معصومین باشد یا ساخته ادبیات کوفه باشد. این مسئله چه دریافتی داشتهاید؟
دشمنان اصلی ابوحنیفه اصحاب حدیث اهل سنت بودند و بسیاری از موارد که بعداً در منابع شیعی وارد شد مطالبی بوده که قبلاً اصحاب حدیث در مورد او میگفتند. گاهی ما در این تله افتادیم؛ یعنی چیزی بوده که به نفع طرف دیگری بوده و ما نیز به دلیل ذوق مناقبطلبیمان که حس خوبی میداده است فکر میکردیم درست است.
به نظر من این موارد را ما نساختیم خود اهل سنت در فضای اصحاب حدیث ساختهاند و بعد در فضای کوفه منتشرشده است و تلقی به قبول شده است.
در همین رابطه مسئلهای برایم مطرح بوده که اصلاً در مقاله نیامده است. از طرفی گفته میشود او «مرجی» است و ازیکطرف دیگر میبینیم که شاگردانش از زهاد هستند. از زمانی که اولین نوشتههایی که در مورد مرجئه را میخواندم فکر میکردم آنها دنیاطلب و مدافع عصیان هستند و برای پوشش دادن فسق خود قائل به «ارجاء» شدند.
از آنطرف در کتابها میخواندیم به دربار نزدیک هستند. میبینید که «ارجاء» با «زهد» نقطه مقابل هم هستند. این مسئله بود و آن را باید حل میکردم. دیدم نظریه زهاد ثمانیه، ارتباط مستقیمی با ابوحنیفه و شاگردان او دارد. اولین بار چه کسانی در مورد زهاد ثمانیه صحبت کردند؟ لیست کسانی که در مورد زهاد ثمانیه صحبت کردند را جمعآوری کردم.
اولین کاری که کردم این بود که یک سری آثار منسوب به ابوحنیفه را خواندم و از داخل آن نظام درآوردم. انتظار داریم از این آثار نظام فکری به دست آوریم. دانهدانه کتابها بررسی شدند.
متن «الفقه الاکبر» را بازسازی کردم. نسخههای چاپشده آن، نسخههای جدید است و نسخه قدیم چاپنشده است. شرحی بر «فقه الاکبر» منسوب به ابومنصور ماتریدی را پیدا کردم که لابهلای آن نسخه قدیمی آن کتاب نیز وجود داشت؛ بنابراین مجبور بودم متن الفقه الاکبر را درآورم.
یک مستشرق هلندی بنام «آرن تیان ونسینگ» کتابی بنام «عقیده مسلمانان» دارد. در این کتاب در یک تکهای از فقه الاکبر را از لابهلای شرح فقه الاکبر پیدا کرده است. این کتاب به فارسی ترجمه نشده است. آن کتاب را نیز مطالعه کردم و استخراج خودم با استخراج ونسینگ مقایسه کردم و برخی اشتباهات او را درآوردهام. در برخی موارد مطلبی که مربوط به شارح بوده است را ونسینگ بهعنوان گفته ابوحنیفه آورده است. یا برخی قسمتهای متن اصلی را متوجه نشده است.
قدم بعدی یک گزارش، محتوا است و ببینیم آیتمهای اصلی در فقه الاکبر چیست؟
1- در قطعه سوم میگوید: انا نامر بالمعروف و ننهی عن المنکر. میدانید برای معتزله امربهمعروف و نهی از منکر از اصول خمسه است. اگر کسی این را بهعنوان یک قید مهم بیاورد معنایش این است که ما در مورد یک جریان عدلی داریم صحبت میکنیم.
2- در قسمت دیگر میگوید: لا یضرکم جار من جار و لا عدل من عدل لکم اجرکم و علیه وزره. این دقیقاً شعار گروهی است که دقیقاً در نقطه مقابل آمرین به معروف و ناهین از منکر قرار دارند.
3- در قسمت اول مطلبی میبینید که ناظر به اختیار است و در قسمت دوم مطلبی میبینید که ناظر به جبر است.
وقتی این اطلاعات را کنار هم گذاشتم متوجه شدم که این متن از سه قسمت تشکیل شده است:
1- انگار یک مقدمه است که شبیه به دعا است و اصلاً از جنس عقیده نامه نیست. انگار یک عقیده نامه بوده و در ابتدای آن دعا گذاشتهاند.
2- کاملاً فضای عدلیه بر آن حکمفرما است.
3- کاملاً فضای جبریه بر آن حکمفرما است.
در اینجا میفهمم که انقطاعی صورت گرفته است؛ یعنی متن اصلی بوده است و متن دیگر بعداً به آن اضافهشده است. متن به این مختصری چطور ممکن است یک نفر دو حرف ضدونقیض زده باشد.
خوشبختانه در کتابخانه کاستامونو ترکیه نسخه خطی وجود داشت که تنها قسمت دوم در آن بود و قسمت بعدی که فضای جبریه بر متن حاکم بود نداشت. این بهترین شاهد بود بر اینکه قسمت بعدی الحاقی است.
طبیعتاً آن چیزی که باعث شد راه برای ما باز شود این بود که ابتدا اطلاعات را استخراج کنیم. بازسازی یک متن درحالیکه ما میخواهیم مقاله بنویسیم ممکن است بیهوده تلقی شود. ولی باور کنید اگر این کار را انجام ندهد مسیر مشخص نیست و اطلاعات ما را به هر مسیری میبرد.
این مواردی که نشان دادم هشت صفحه از حدود هشتاد صفحهای بود که در مورد ابوحنیفه کار کردم.
مطلب دیگری که همیشه ذهن مرا به خود مشغول میکرد این بود که در منابع آمده است که اصحاب حدیث میگویند: «ابوحنیفه با احادیث نبوی کاری ندارد.» کسی به او گفت: «این فتوایی که تو دادی برخلاف فتوای رسولالله (ص) بود.» گفت: «دعنا رسولالله.» انسان تنش میلرزد که کسی که ادعای فقاهت میکند در مورد پیامبر (ص) چنین حرفی میزند و کسی با او برخورد نکند؛ اگر حداقل سند حدیث را خدشه میکرد قابلقبول بود. حتی میگویند: «ابوحنیفه در فقه تنها به 16 حدیث عمل میکرد.» از آنطرف کسانی مانند خوارزمی اصرار دارند که هر فتوایی که داده است مستند حدیثی داشته است.
این وسط باید دید چه کسی راست میگوید؟ جواب به این سؤال واقعاً مشکل بود. خیلی وقت گذاشتم ولی واقعاً بسیار سخت بود. اینقدر مطالب با حب و بغض گفتهشده بود که نمیشد تشخیص داد.
مجبور شدم سه کتاب «اختلاف الفقهاء» طحاوی، «الاشراف فی اختلاف الفقهاء» ابن منذر و «الخلاف» شیخ طوسی را مبنا قرار دهم و مطالعه کنم. در تمام مسائل فقهی از اول کتاب طهارت تا آخر کتاب فیشبرداری و کدگذاری کردم. چیزی که برای من مهم بود این بود که چه کسی با چه کسی همراه است؟ و چه کسی مخالف است؟
دو یا سه فیلد باز کردم. اسم ابوحنیفه را در آنها وارد کردم. اسم کسانی که موافق بودند در کنار او و کسانی که مخالف بودند در فیلد دیگر گذاشتم. مهم این بود که مشخص شد که ابوحنیفه با چه کسی موافق و به چه کسی مخالف بود؟ مسئله هم اصلاً مهم نبود که در چه موردی صحبت میکند؟
بعدازآن شروع به آمار گرفتن کردم. در این آمار انسانهای متعدد بودند ولی چهار نفر برای من مهم بودند که در یک دوره زمانی زندگی میکردند:
1- «ابوحنیفه»؛
2- «سفیان ثوری» (همشهری ابوحنیفه ولی از اصحاب حدیث و مخالف ابوحنیفه بود.)؛
3- «ربیعه الرای» بهعنوان عالم اهل رأی در مدینه؛
4- «مالک بن انس» بهعنوان عالم اصحاب حدیث در مدینه.
ربیعه الرای و مالک بن انس در حدود 85 درصد مسائل با یکدیگر همرأی بودند و سفیان ثوری و ابوحنیفه در حدود 70 در صد باهم موافق بودند. مالک بن انس بهعنوان یکی از اصحاب حدیث مدنی و سفیان ثوری بهعنوان اهل حدیث کوفی تنها در 45 درصد مسائل باهم موافقت داشتند و ابوحنیفه و ربیعه الرای بهعنوان دو عالم اهل رأی موارد اشتراکشان زیر 50 درصد بود.
این یک پیام روشن داشت و این بود که همشهری بودن مهم است. پیام دیگر این بود که اگر واقعاً فاصله بین ابوحنیفه یک عالم اهل حدیث زیاد بود نباید این مقدار با سفیان ثوری اتحاد نظر داشته باشد. این نشان میدهد آن مطلب شعار بود.
بالاخره مطلبی را که نمیتوانستم حل کنم از این طریق حل شد و باید چنین راهی طی میشد.
منبع: دانش نامه اهل بیت(ع)
- دریافت فایل پیوست 1- سیستم اطلاعات عمومی دفتر نخست (633 بارگیری)
- دریافت فایل پیوست 2- سیستم اطلاعات عمومی دفتر دوم (701 بارگیری)