گونه های زمان و تاریخیت؛ زمان سنجی روندها و رخدادها در قرآن کریم
نوشته شده توسط hashemi25 بهمن 1395. پژوهشگاه علوم انسانی. نشست روش شناسی مطالعات میان رشته ای قرآن کریم.
موضوع : گونه های زمان و تاریخیت؛ زمان سنجی روندها و رخدادها در قرآن کریم
طبق برنامه ای که این همایش بر عهده داشت این بود که از رشته های مختلفی بنا بود ظرفیت های مطالعاتی میان رشته ای مورد بررسی قرار گیرد. بنده که معمولا خودم را درگیر بحث های میان رشته ای قرآن و زبان شناسی می کنم با در نظر گرفتن حضور جناب دکتر سلطانی و افرادی دیگری که در این حوزه سخنرانی داشتند داوطلب شدم که در حوزه تاریخ مباحثی را بیان کنم.
زمان سنجی از منظر علم تاریخ
موضوع، مسئله زمان است و اینکه چگونه می شود زمان سنجی را از منظر علم تاریخ و بحث های که در متدلوژی تاریخ وجود دارد استخراج کرد. هدف در اینجا این است که مسئله زمان و زمان سنجی را از حوزه دانش تاریخ استخراج کنیم و صورت بندی های موجود را درباره انواع زمان از آن دانش بگیریم و در حوزه آنچه که در قرآن کریم تاریخی انگاشته می شود بیان یا پیاده سازی کنیم. در اینجا ما یک نگاه صورت بندی داریم که زمانهای قرآنی را براساس مدل های که از تاریخ می گیریم صورت بندی می کنیم و در نهایت بحث کنیم در مورد اینکه قرآن روی چه گونه های از زمان تاکید دارد چه گونه های از زمان در قرآن مورد تاکید قرار ندارد و احیانا بتوانیم به یک نتیجه گیری می رسیم.
نکته : عاملی که باعث شد که توجه بنده به این موضوع جلب شود و این موضوع به یک مسئله برایم تبدیل شود مقایسه ای بود بین تورات و قرآن و دقیقتر بگویم بین عهد عتیق و قرآن. چون احساس می کردم آنچه که تاریخی انگاشته می شود در تورات با قرآن این بود که صورت بندی های زمان سنجی شان با هم متفاوت بود. در این جلسه البته درگیر توارت و عهد عقیق نمی شویم بلکه ما متمرکز می شویم به بحث قرآن و مدل های زمانی که در قرآن وجود دارد. بنابراین سناریو باید به این شکل پیش برود که بنده عملا به سراغ مدل های موجود در حوزه متدلوژی تاریخ در باره زمان بروم. البته این هم عرض کنم که در ایران علم تاریخ به شدت مظلوم است و محققین ما به بحث های جدید و به روز کمی توجه دارند و آنقدر مباحث علمی تاریخ در ایران قابل توجه قرار نگرفته است. ولی بزرگانی هم وجود دارند که این مطالعات را دارند ولی نه به اندازه ای ما به آن نیاز داریم و بتواند فضای دانشگاهی ما را پوشش دهد.
الگوهای زمان
در بحث های که در طول چنده دهه اخیر در مسئله زمان سنجی وجود دارد یکی از الگوهای زمان این است زمان مطلق از زمان نسبی جدا می شود با این تعریفی که در ادامه بیان می شود. بنابراین با تعبیر Absolute Time و Relative Time دو نوع زمان از هم جدا میشود. این تقسیم بندی را در تاریخ و باستان شناسی و حتی در زمین شناسی هم داریم.
تعاریف زمان مطلق و زمان نسبی
جداسازی زمان مطلق از زمان نسبی بر این مبنا استوار شده است که زمان مطلق عبارت است از زمانی که با یک واحد زمان نسبت به یک مبدئی سنجیده می شود. بنابراین یک مبدا سنجش مانند هجرت نبوی یا مانند هجرت مسیح یا مبدا سنجش های محفوظی که در هر موردی می تواند وجود داشته باشد داریم و یک واحد اندازه گیری مانند سال، ماه یا هر چیز دیگری و بر این اساس می توان زمان را آدرس داد.
اما زمان نسبی آدرس دهی درباره زمان نیست بلکه زمان نسبی مقایسه بین دو رویداد یا دو روند با همدیگر است و گفتن اینکه فلان چیز قبل از فلان چیز بوده است بدون اینکه ما زمانی را مشخص کنیم. بنابراین به طور مثال اگر در زیر پژوهشگاه یک کنده کاری صورت گیرد و معلوم شود که در آن پایین یک ساختمان پیدا شده است که متعلق به یک دوره دیگر است ما با اطمینان می توانیم بیان کنیم که آن ساختمان قبل از ساخته شدن این پژوهشگاه در اینجا وجود داشته است اما اینکه آن ساختمان متعلق به چه زمانی است در این مورد هیچ اظهار نظری نکردیم. این را زمان نسبی می گویند.
یک تقسیم بندی دیگری وجود دارد که بیشتر حاصل زبان شناسان سوسوری(فردینان دو سوسور) در مقابله با زبان شناسان تاریخی تطبیقی قرن نوزدهم بوده است و آن قرار دادن اصطلاح ساختاری یا Structure در مقابل اصطلاح تطبیقی تاریخی بوده، این در حوزه زمان تاریخی مورد استفاده قرار میگیرد و به این نحو می تواند مورد بررسی قرار گیرد که زمان تطبیقی عبارت است از آنجایی که ما در توضیح یک امر تاریخی یا تاریخی انگاشته شده آن را در مقایسه با اتفاقات تاریخی دیگر، زمان گذاری می کنیم حتی به گونه مطلق. مثلا بیان می کنیم این اتفاق 60 سال بعد از فلان اتفاق افتاد. اما زمان ساختاری عبارت است این که ما پدیده ای را به ماهو مورد مطالعه قرار می دهیم بدون اینکه مقایسه ای با پدیده های دیگر صورت گیرد. مثلا ممکنه است گفته شود که فلان آقا 72 سال عمرکرد یعنی درباره زمانی که از نقطه مبدا تا مقصد حیات او بوده است صحبت می کنیم بدون اینکه آن را با کسی دیگر یا اتفاق دیگر مقایسه کنیم.
الگوهای تطبیقی
ما این دو الگو را می خواهیم با همدیگر ترکیب کنیم و به یک الگوی ترکیبی چهار حالته برسیم. برای هر کدام از اینها مثال های زدم.
زمان تطبیقی مطلق
مثل اینکه واقعه عاشورا در سال 61 هجری قمری رخ داده است. تطبیقی است از این نظر که واقعه عاشورا را با یک مبدا تاریخ مقایسه می کنیم و مطلق است از این حیث که با یک واحد اندازه گیری درباره سال صحبت می کنیم و اندازه می گیریم.
زمان تطبیقی نسبی
واقعه عاشورا پس از وفات امام حسن ع رخ داده است ولی واحد اندازه گیری و اندازه ای در کار نیست.
زمان ساختاری مطلق
دوره امامت امام حسین یازده سال بوده است.
زمان ساختاری نسبی
حر بن یزید ریاحی پیش از مستبصر شدند از فرماندهان لشکر ابن زیاد بود است. یعنی چیزی را به عنوان دوره زندگی حر بن یزید در نظر می گیریم. یک مقایسه ای بین آن پدیده با مسئله قبل و بعد واقعه کربلا می کنیم ولی در عین حال خود را درگیر هیچ تاریخی نمی کنیم.
در بحث علم تاریخ این زمان های مختلف مطالعه می شود که هر کدام برای چه کاری مورد استفاده قرار می گیرند. مثلا زمان تاریخ تطبیقی نسبی، بیشتر برای بازنمایی و تکرار تاریخ مورد استفاده قرار می گیرد. وقتی یک اتفاق را دائما با اتفاق های دیگر مقایسه می کنیم بیشتر مسئله تکرار تاریخ است حالا اگر بخواییم از منظر فلسفه تاریخ مورد بررسی قرار دهیم آن گونه های از فلسفه تاریخ که بیشتر معتقدند تاریخ تکرار میشود از این نوع زمان سنجی استفاده می کنیم؛ در حالی که زمان تطبیقی مطلق بیشتر برای بازنمایی تکرار ناپذیری تاریخ مورد استفاده قرار می گیرد. این که ما یک مبدا تاریخ داریم به نام میلاد مسیح یا به نام هجرت، که خیلی راحت می توانیم بگوییم هشت هزار سال قبل از میلاد مسیح یا هشتاد دو هزار قبل از میلاد ، و هر تاریخی هر اتفاقی فقط یک بار می تواند در این مجموعه اتفاق بیفتد و تکراری در این سیستم وجود ندارد. وقوع یک رویداد در مسیر ممتد تاریخ است که با این روش نشان داده میشود. برای این است که ما از کتب تاریخ این انتظار داریم که به ما این را بگویند یا نشان بدهند که در مسیر ممتد تاریخ هر اتفاقی در چه زمانی رخ داده است و یک سنجه در اختیار ما قرار دهند و غیر این باشد ما فکر می کنیم این تاریخ نیست.
با توجه به کابردهای قرآنی می توانیم نشان دهیم که در کابردهای قرآنی زمان تطبیقی بیشتر بر گونه نسبی تکیه دارد و زمان نسبی مطلق را در قرآن مشاهده نمی کنیم .
مثال های قرآنی
قبل از این که مثال هایی عرض کنم باید بگویم که بنده برای این منظور بارها قرآن را مرور کردم و در قرآن نمونه زمان تطبیقی مطلق وجود ندارد. یعنی من نیافتم. هیچ جا در قرآن از چنین چیزی استفاده نشده است. یعنی اینکه قرآن براساس یک مبدا تاریخی در باره یک اتفاق صحبت کند و بیان کند این اتفاق چه زمان رخ داده است چنین چیزی در قرآن وجود ندارد و جالب اینکه در تورات وجود دارد. در عهد عتیق مکررا با چنین پدیده ای مواجه هستیم. بنابراین نمی توانیم مسئله را حمل بر عدم آشنایی آن فرهنگ با این پدیده کرد بلکه به نظر من یک انتخاب است.
بازنمایی تطبیقی نسبی
اما بازنمایی زمان تطبیقی نسبی، برای اینکه بحث یک مقداری کابردی تر شود اشاره وار بیان می کنم.
یکی از روش های بازنمایی تطبیقی نسبی، الفاظی است که بر تقدم و تاخر دلالت می کند مثل قبل و بعد اولی، اخروی و مواردی از این قبیل. به طور مثال وقتی راجب ثمود صحبت می کنید و بعد می گوید « وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغي (نجم52)» یک زمان تطبیقی نسبی را بیان می کند که نسبت این ها را نشان دهد یا مثلا فرض کنید وقتی گروهی از اسرائیل از پیامبر خود درخواست کردند که برای آنها پادشاهی قرار دهند تصریح می شود که این اتفاق بعد از حضرت موسی رخ داده است. (یعنی مسئله انتخاب پادشاه به دوره بعد از حضرت موسی ع است) و به هیچ وجه سنجشی که این اتفاق چند سال بعد از حضرت موسی ع و در چه زمان رخ داده است ارائه نمی شود.
یکی از گونه های خاص زمان تطبیقی نسبی که به نظر می شود به عنوان یک استایل و سبک در استفاده از زمان سنجی ها در قرآن مورد توجه قرار داد و مکررا هست، آنجایی است که با الگوی معلوم بعد امر معلوم بعد امر نامعلوم بعد امر معلوم مواجه هستیم. یعنی نسبتی که بین زمان ها سنجیده می شود سه زمان با هم سنجیده می شود. زمان اول و زمان سوم را میدانیم درباره چیست ولی زمان وسط را درباره آن هیچ اطلاعاتی نداریم مانند اینکه كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ، قَبْلَهُمْ یعنی مشرکین که در عصر پیامبر اکرم ص زندگی می کردند. اینجا دو زمان نسبی را به وجود آوردیم . زمان پیامبر، زمان نوح، «والاحزاب من بعدهم» این وسط یک فضا را باز می کنیم و یک زمان نسبی آن وسط قرار می دهیم که بعد از قوم نوح و قبل از قوم پیامبر اکرم ص است با این ویژگی که عصر پیامبر را ما می شناسیم و می دانیم درباره کدام عصر صحبت می کنیم. نوح را می دانیم و می دانیم که چنین شخصیت وجود داشته است، اطلاعات زمانی را به ما ارائه نمیده ولی اطلاعات شخصیتی را می دهد. اما وقتی می گویند «والاحزاب من بعدهم» مطلقا سکوت است می تواند هر گروهی باشد و می تواند هر قومی باشد که در حد فاصله بین قوم نوح و قوم پیامبر زندگی کرده اند. آیات متعدد است در این رابطه بنده به دلیل صرفه جویی در وقت فقط ورق می زنم که بدانید که موضوع یک اتفاق نیست که در یک آیه باشد بلکه مکررا استفاده از این الگو را در آیات مختلف مشاهده می کنیم.
تحلیل بنده از نظر متدلوژی تاریخ این است که در زمان تطبیقی نسبی صورت بندی مرجع معلوم مرجع نامعلوم و باز مرجع معلوم که الان دیدیم برای مبالغه بر امر امتداد است، در حالی خود پدیده زمان تطبیقی نسبی برای مسئله تکرار تاریخ بود، قرآن کریم وقتی می خواهد درباره امتداد تاریخ صحبت کند بجای اینکه از مبدا تاریخ و از زمان مطلق استفاده کند از این صورت بندی استفاده می کند برای اینکه بخواهد آن معنای زمان ممتد را به مخاطب منتقل کنند.
علاوه بر مسئله قبل و بعد قرآن کریم از الگوهای دیگری نیز برای زمان تطبیقی نسبی استفاده می کند. یکی از آنها ماده «خلف» است. حالا به صورت خلفا، به صورت خلایف، یا تعبیر دیگری مثل، «فخلف من بعد خلف»، تعبیر های مختلفی به گونه های که می خواهند با استفاده از ماده خلف رابطه ای ایجاد کند بین خلیفه و مخلوف عنه، بین گروهی که بعد آمدند و گروهی که قبل از اینها بودند و اینها به نوعی جانشین اینان هستند. این هم به نوعی می تواند حالت زمان نسبی را ایجاد کند. مثلا فرض کنید قوم عاد در اینجا به عنوان خلفا قوم نوح معرفی می شوند به این معنا که بعد از آنها آمدند. در برخی از موارد با استفاده از ماده ورث شاهد این معناسازی هستیم. یعنی ماده به ارث بردن مورد استفاده قرار می گیرد مثلا به ارث بردن زمین، گروهی آمدند و زمین گروه دیگر را به ارث بردند یعنی آنها قبلا در اینجا زندگی می کردند و اینها بعدها جایگزین آنها شدند که نمونه آن را در« أَ وَلَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِها » در سوره اعراف آیه 100مشاهده می کنیم. گاهی اوقات حتی ترکیبی از اینها مثل « فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتَابَ يَأْخُذُونَ ...» اعراف 170 موردی هست که هم از ماده خلف و هم از ماده ورث برای بیان و بازنمایی زمان تطبیقی نسبی مورد استفاده قرار گرفته است. بجز الفاظی که دلالت بر تقدم و تاخر دارند مثل قبل و بعد و امثال اینان و بجز الفاظی که به صورت Conceptual و مفهومی مثل ماده خلف و ورثه معنای زمان تطبیقی نسبی را میرساند رد برخی از موارد قرآن از یک صورت بندی و بازنمایی روایتی یا یک بازنمایی Narratologic یا یک بازنمایی روایت شناختی است استفاده می کند برای اینکه به نوعی زمان نسبی برساند. این نوع بازنمایی روایتی را، در نشان دادن زمان نسبی در یک داستان و هم در مجموعه ای از داستان های پیوسته می بینیم.
وجود بازنمایی روایتی از زمان تطبیقی نسبی مثلا در داستان های سوره کهف به خوبی دیده می شود.وقتی ما ماجراهای ذوالقرنین را دنبال می کنیم دقیقا در ماجرهای ذوالقرنین یک روند روایتی وجود دارد که به شما نشان می دهد که حرکت ذوالقرنین به سمت مشرق بعد از حرکت ذوالقرنین به سمت مغرب اتفاق افتاده است. یا در داستان حضرت موسی و عبدصالح ( خضر) ما در آنجا با یک روند روایتی مواجه هستیم که نشان می دهد رسیدن به آن شهر و بازسازی دیواری که خراب شده است بعد از مسئله کشتی وسوار شدند بر کشتی اتفاق افتاده است و نمونه های دیگری که هستند. گاهی اوقات به عنوان یک ساختار قابل ملاحظه و جدی در ساختار های داستانی قرآن نمونه های داریم مانند نمونه سوره صافات. در سوره صافات با قصه های کوتاه از پیامبران مختلف مواجه هستیم. قصه های که گاهی اوقات اینقدر کوتاه هست که به سختی اسم آن را میشود قصه گذاشت یعنی یادکرد و بیشتر ذکر در خیلی از موارد و به سرعت مسائل از یک پیامبر به پیامبر دیگر منتقل می شود اما در چنین موقعیتی ما با یک مفصل بندی مواجه هستیم البته نه مفصل بندی تحلیل گفتمان انتقادی، با یک مفصل بندی به معنای متصل کردن این داستان ها به همدیگر مواجه هستیم کهبه نوعی داستان حضرت ابراهیم را ادامه داستان حضرت نوح تلقی می کنند. داستان اسحاق را ادامه داستان ابراهیم تلقی می کنند در روند روایتی. بنابراین در روند روایتی برای ایجاد زمان تطبیقی نسبی استفاده شده است.
روش بازنمایی زمان ساختاری مطلق
زمان ساختاری مطلق آنجایی را می گویم مطلق که واحد سنجش زمان وسط می آید و دیگر راجب قبل و بعد نیست. مواردی در قرآن کریم هستند که با تعبیر سال بیان شده است حالا با عدد های مختلف مثلا ما می دانیم دوره نبوت حضرت نوح تا زمان طوفان گفته شده هزار سال منهای پنجاه. یعنی یک عدد داده شده است البته همچنان این زمان، زمان تطبیقی نیست چون مبدا تاریخی در اینجا ارایه نشده است ولی زمان ارایه شده است. نمونه های دیگر که در اینجا هست مواردی داریم که به صورت روز و شب بیان شده است مثل عذابی که بر قوم عاد نازل شده است. فقط این وسط یک زمان غیر تاریخی در قرآن وجود دارد مثل خلقت آسمان ها و زمین در شش روز ، که این را در اینجا کنار میذاریم و این ارتباطی با بحث ما ندارد و روز، روز تاریخی به معنای مورد اصطلاح ما نیست.
بازنمایی زمان ساختاری نسبی را ما در قرآن کریم به اشکال مختلفی مشاهده می کنیم؛ استفاده از الفاظی مثل واژه «اجل» برای ارائه زمان ساختاری نسبی مورد استفاده قرار گرفته است. تعبیر های دیگری که به جز آیه «اجل» وجود دارد و به نوعی درباره پایان عمر یک جامعه و یک قوم صحبت می کند که آیاتش متعدد است. و یک رخداد که می تواند یک ساختار را به پایان برساند مثل حتی «اذا جاء امرنا و فار التنور» اینها مدل های بیانی برای زمان ساختاری نسبی است در نهایت ما یک الگوی داریم به عنوان الگوی چهارگان که از ترکیب دو رابطه دوگانه به وجود می آید.( این را در مقاله ای قبلا نوشته ام و به اینترنت می توانید رجوع کنید). براساس آن الگوی چهارگان بنده می خواهم نشان دهم که دیالوگ بین چهار نوع زمان فقط در وضعیت های میانی در قرآن اتفاق افتاده است. یعنی وضعیت های افراطی و کرانه ای داخل در دیالوگ نشده اند. و بر همین اساس دیالوگ ما مواجه می شویم با مواردی که زمان تطبیقی نسبی احاله می شود در قرآن به زمان ساختاری مطلق وزمان ساختاری مطلق احاله می شود به زمان تطبیقی نسبی. مانند موردی که در داستان میقات حضرت موسی و همینطور در داستان شکست رومی ها در سوره روم دیده می شود اما هیچ نوع احاله ای در مورد دو وضعیت کرانه ای یعنی زمان تطبیقی مطلق و زمان ساختاری نسبی در قرآن دیده نمی شود.
بعد وارد یک نگاه آماری شده ام که وقت نداریم بیان کنیم آنجا نشان داده ام که ما زمان تطبیقی مطلق را اصلا کاربردش را در قرآن نداریم و زمان ساختاری نسبی در قرآن مرجع معلوم هیچ وقت ندارد و همیشه در مورد مرجع های نامعلوم و احکام کلی گفته شده و بنابراین ما نمی توانیم گزاره های تاریخی و حتی تاریخی انگاشته شده فرض کنیم. بنابراین می توانیم بگویم گفتمان زمان سنجی قرآن گفتمان میان زمان تطبیقی نسبی یا زمان ساختاری مطلق یعنی دو وضعیت میانه ای که هر دو از لحاظ بسامد و تکرار هر دو در قرآن بسامد و تکرار بالایی دارند و من در نهایت می خواستم از این موضوع این نتیجه را بگیرم که وجه مشترک زمان تطبیقی نسبی و زمان ساختاری مطلق که قرآن از آن استفاده می کند و بیشترین کاربرد در قرآن دارند ارتباطشان با روند است در حالی که آن دو زمان کرانه ای ارتباطشان با رخداد بود. ویژگی زمان ساختاری نسبی تاکید بر رویدادی که در مسیر یک داستان است که در قرآن کاربرد محدودی دارند اما زمان تطبیقی مطلق که به دنبال تعیین جایگاه یک رویداد در کل یکپارچه تاریخ است در قرآن کریم اصلا دیده نمی شود.